آنگاه که خداوند متعال قوم عاد را با بادهای توفنده و سرکش (بِریح صرصر عاتیة - حاقه / 6) به هلاکت رساند و هود(ع) و موءمنان همراهش را نجات داد و رهایی بخشید، او در کنار همراهان با ایمانش، آن گونه که خداوند برای آنان تقدیر کرده بود، زندگی دوبارهای از سر گرفتند. از اقامتگاه هود و پیروان موءمنش اطلاعی نداریم و متون نیز در این باره چیزی در اختیار ما نمیگذارند.
سرانجام هود(ع) وفات یافت. نسل پیروان موءمن و شایسته کردار او نیز به سرای باقی شتافت و نسلهای جدیدی پا به جهان گذاشتند و اندکاندک رشد کردند. به تدریج، نیرنگ، شرک و کفر در آنان کارگر افتاد و شیطان توانست آنان را بفریبد.
فرمانهای شیطان را به خوبی اجرا کردند و سرسپرده او شدند. قبیله «ثمود» از همین نسلهای جدید بنیان نهاده شد.
«ثمود» قومی مشرک و کافر بودند و در برابر اللّه، بت و معبودان ساختگی را میپرسیدند؛ تا این که خداوند متعال، صالح(ع) را از میان خودشان به رسالت و پیامبری برانگیخت.
واژه «ثمود» در لغت:
قوم ثمود از لحاظ تاریخی پس از قوم عاد آمدهاند و درست مانند عاد از عربهای اصیل و فصیحاند که زبان عربی فصیح را از عاد فرا گرفته بودند و به همین زبان تکلم میکردند. آنان همچنین از عرب بائده (اعرابی که دورانشان به سر رسیده) بودند، که خداوند متعال نسل آنان را منقرض کرد و هیچ اثر و نشانی از آنان باقی نگذارد.
واژه «ثمود» از واژگان فصیح عربی و برگرفته از ریشه «ثمد» است. ابن فارس در معجم مقاییس اللغة1 ذیل «ثمد» مینویسد: «ثمد» هر چیز اندک را گویند. به آب اندک و قلیل نیز ثمد گویند. اثمد: نوعی سرمه معروف است. و کسانی که این نوع سرمه را استفاده میکنند، بسیار اندک هستند». شاید همین مطلب سبب نامگذاری این قوم به «ثمود» باشد؛ چه آنان در سرزمینی میزیستند که بسیار کم آب بود و پس از قوم عاد، قوم ثمود در آن بنیان نهاده شد.
یکی از دلایل این مدعا، سیاق و ترتیب داستان این دو قوم در قرآن است؛ در سورههای اعراب، هود، شعراء و قمر، داستان ثمود پس از داستان قوم عاد آمده است. در سورههای فصلت، ذاریات، نجم، حاقه و فجر نیز که به این قوم تنها اشارهای گذرا شده است. این تقدم و تأخر که در قرآن آمده، شاید از حیث تاریخی نیز با واقعیت منطبق باشد.
یکی دیگر از دلایل قرآنی این تقدم و تأخر، سخن پیامبر قوم ثمود، صالح(ع) خطاب به قوم خویش است که قرآن کریم از زبان او میگوید: «واذکروا اذجعلکم خلفاء من بعدعاد2... (به یاد آورید آن گاه که شما را از پس قوم عاد، جانشین آنان کرد)». این دلیل قرآنی، نصیّ صریح و آشکار بر این است که خداوند متعال، قوم ثمود را جانشینان قوم عاد قرار داده بود و جانشین، کسی است که بعد میآید.
قرآن کریم در برخی از آیات از اقامتگاه قوم ثمود خبر داده و میفرماید: «و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد3» که در این آیه از ساختمانهای قوم ثمود و این که آنان این ساختمانها را با بریدن صخرهها و سنگهای کوهها بنا میکردند، یاد شده است. همچنین مفاد این آیه میرساند که قوم ثمود در سرزمینی کوهستانی و پر از صخره زندگی میکردند.
در آیاتی دیگر خداوند متعال میفرماید: «ولقد کذب اصحاب الحجر المرسلین* و ءاتینهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین* و کانوا ینحتون من الجبال بیوتاً ءامنین*4»
قوم ثمود در سرزمینی به نام «الحجر» میزیستند؛ از همین رو خداوند آنان را «اصحاب الحجر» خوانده است. همچنین در این آیات از چگونگی اقامت و زیست قوم ثمود در سرزمین «الحجر»... که ناحیهای کوهستانی و پرصخره و سنگ بود، سخن رفته است. آنان در کمال آسودگی و امنیت خاطر، از کوهها خانه میتراشیدند. از این آیات دریافت میشود که کوهها و درههای این سرزمین، از جنس سنگهای سست بود و به راحتی تراشیده میشد. همچنین مهارت قوم ثمود در تراشیدن کوهها، پیشرفت آنان و به ویژه تواناییشان در هنر معماری و مهندسی و نقشهکشی ساختمان، در این آیات مشهود است.
حضرت صالح(ع) توانایی و مهارت قوم ثمود را در تراشیدن صخرهها و کوهها، عنایت و فضل الهی میدانست و پیوسته این حقیقت را به آنان یادآوری میکرد. خداوند متعال میفرماید: «و تنحتون من الجبال بیوتاً قرهین». واژه «فرهین» در این آیه، دو گونه قرائت معتبر دارد: «فارهین» و «فرهین».
1 - «فارهین» جمع واژه «فاره» به معنای کسی است که کارها را با مهارت به انجام میرساند. قرآن کریم در این آیه قوم ثمود را به استادی در تراشیدن خانهها ستوده است.
2 - «فرهین» جمع واژه «فره» به معنای شخص سرمست، سبک سر، رفاه طلب و اسراف کار است. اگر این واژه به این صورت قرائت شود، مفاد آیه، مذمت و نکوهش قوم ثمود را میرساند؛ چرا که آنان با ساختن خانههایی استوار در دل کوهها، سرمست و سبک سر شدند و در زندگیشان اسراف را در پیش گرفتند.
این دو معنا به ظاهر متناقض مینماید ولی در حقیقت چنین نیست. قوم ثمود از تواناییشان در تراشیدن خانهها از سنگ، استفاده بهینه کردند؛ اما با به کارگیری آن در راه رفاهطلبی و سرمستی تباهش ساختند. همین امر سبب شد که قرآن کریم به نکوهش و مذمت آنان بپردازد.
آنان تا جایی پیشرفت کردند که در دشتهای وسیع نیز کاخهایی استوار بنا نهادند و حضرت صالح(ع) این امر را به قومش یادآور میشود: «واذکروا اذجعلکم خلفاء من بعد عاد و بوّأ فیالارض تتخذون من سهولها قصوراً و تنحتون الجبال بیوتاً فاذکروا ءالاء الله ولا تعثوا فیالارض مفسدین5 (و یاد آورید آن گاه که شما را از پس [قوم] عاد جانشین [آنها] کرد و شما را در این سرزمین جای داد که از جاهای نرم و هموار آن کاخها میسازید و کوهها را برای ساختن خانهها میتراشید؛ پس نعمتهای خدا را به یاد آرید و در زمین به تبهکاری مکوشید)».
و در جای دیگر گفت: «هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها6 (خداوند شما را از زمین [خاک] آفرید و شما را به آبادانیاش واداشت)».
سرزمین «الحجر»، اقامتگاه ثمودیان، در شمال غربی حجاز و در میان راه قدیمی که مدینه منوره را به سرزمین تبوک ارتباط میدهد، قرار دارد.
رسول خدا(ص) هنگامی که از مدینه به سوی سرزمین تبوک راه افتاد، در میانه راه به منطقه «الحجر» رسید. بخاری و مسلم به نقل از عبدالله بن عمر روایت کردهاند که او گفت: آنگاه که پیامبر خدا(ص) گروهی از مسلمانان را در سرزمین تبوک فرود آورد، آنان را به منطقه «الحجر» برد تا خانههای (سنگی) ثمودیان را نشانشان دهد. همراهان پیامبر(ص) از چاههای آبی که قوم ثمود در گذشتههای دور از آنها مینوشیدند خود را سیراب کردند و از همان آب (برای پختن نان) خمیر فراهم ساختند و دیگ و پایه برپا کردند.
رسول خدا(ص) تا متوجه شد که چنین کردند، فرمان داد که آب درون دیگها را به روی زمین بریزند و خمیر را نیز خوراک شتران کنند. سپس به راه خود ادامه میدادند تا این که رسول خدا(ص) آنان را به نزدیک همان چشمه یا چاپ آبی رساند که ناقه صالح از آب آن مینوشید. در این هنگام پیامبر، همراهانش را از وارد شدن به اقامتگاه قومی که به عذاب و قهر الهی گرفتار آمدند، بازداشت و فرمود: بیم آن دارم که شما نیز مانند آنان گرفتار (عذاب الهی) شوید؛ پس به اقامتگاه آنان در نیایید».
این گزارش عبدالله بن عمر - که حدیث شناسان آن را از جمله روایات صحیح دانستهاند - دو مشخصه و ویژگی سکونتگاه ثمودیان را روشن میسازد: یکی این که محل اقامت آنان همان سرزمین «الحجر» است و در قرآن نیز آمده است. دیگر آن که حدود جغرافیایی سرزمین «الحجر» در میانه راه مدینه و تبوک قرار دارد. همچنین در این گزارش مشخص شده است آبی که ناقه صالح(ع) از آن مینوشید، در طول سالیان دراز هرگز خشک نشد و حتی در عصر پیامبر نیز دارای آب بوده که ایشان به همراهانش اجازه داده است تنها از آب آن بنوشند و استفاده دیگری نبرند.
سرزمین «الحجر» از آغاز تاریخ (درخشان) اسلام تاکنون به عنوان «العلا» نام گرفته است. یاقوت حموی در معجم البلدان مینویسد: «العلا به ضم حرف عین و الف مقصور در پایان، نام مکانی در نزدیکی سرزمین وادی القری، میان راه حجاز تا شام، که رسول خدا(ص) هنگامی که به تبوک میرفت، در آنجا فرود آمد». این سرزمین را هماکنون نیز به نام «العلا» میخوانند. در سرزمین «العلا» ناحیهای کهن و باستانی واقع بود که اکنون به سبب ارتباطش با صالح پیامبر(ع)، آنجا را «مدائن صالح» مینامند.
آثار باستانی قوم ثمود در گذر ایام از میان نرفته است و برخی از خانههایی که در دل صخرهها و کوهها تراشیده بودند، پیوسته ماندگار بوده است و استادی و مهارت آنان در هنر شهرسازی از دقتهای ظریفی که در ساخت این خانهها به کار بردهاند، نمودار است.
کسانی که آثار باستانی قوم ثمود را در ناحیه «مدائن صالح» سرزمین «العلا» از نزدیک مشاهده کردهاند، میگویند این آثار در زیبایی و استحکام، بر آثار باستانی همانند آن در سرزمین نبطیها در جنوب اردن، برتری قابل توجهی دارد.
قوم ثمود بنابر آیات قرآن علاوه بر تراشیدن خانهها در دل کوهها به عمران و آبادانی دشتها و زمینهای هموار نیز میپرداختند: «و بوّأ فیالارض تتخذون من سهولها قصوراً...» و بدین سبب به اطمینان و آرامش خاطر دست یافته بودند: «و کانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین7 (و از کوهها خانهها میتراشیدند در حالی که ایمن و آسوده خاطر بودند)».
آنان در کشاورزی، بهسازی اراضی، استخراج آب و استفاده از محصولات زراعی و باغی، به سطح بالایی از پیشرفت رسیده بودند. قرآن کریم از لسان پیامبرش صالح(ع) این امر را به آنان یادآور میشود؛ آنجا که میفرماید: «أتترکون فی ماههنا ءامنین. فی جنت و عیون. و زروع و نخل طلعها هضیم. و تنحتون من الجبال بیوتاً فرهین8. (آیا شما را در آن چه اینجاست - یعنی نعمتها - ایمن خواهند گذاشت؟ و در باغها و چشمه سارها * و کشتزارها و خرما بنها که شکوفهاش (میوهاش) نازک و لطیف است. و از کوهها استادانه (و با قرائت فرهین یعنی سرمستانه و از روی تکبر) خانهها میتراشید)».
قرآن کریم در این آیات به آسوده بودن قوم ثمود در سکونتگاههاشان و متنعم بودن آنان از زمینها و محصولات کشاورزی و باغی اشاره کرده است.
آنان، کشتزارها و باغهای خود را از چشمه سارهایی که در اختیار داشتند سیراب میکردند و بسیاری از محصولات زراعی را به عمل میآوردند و به سبب حاصلخیزی باغات، به کاشت انواع مختلف درختان میوه به ویژه خرما میپرداختند.
قرآن کریم در این آیات، شکوفه - یا میوه - درخت خرما را با وصف «هضیم» ستوده است که به معنای نازک، لطیف و زودهضم میباشد.
قدرت قوم ثمود برای تسلط بر زمین، باغها، بوستانها و کشتزارهایی که آنان بر روی زمین پدید آوردند، خانههایی که در دل کوهها تراشیدند و کاخهایی که در دشتها ساختند، همگی نشانههایی است بر این که خداوند قوم ثمود را واداشت که به آبادسازی زمین بپردازند.
این همان استعمار حقیقی و مثبت است که خاستگاهی الهی دارد و صالح(ع) نیز در این آیه بدان اشاره کرده است: «قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب9 ([صالح] گفت: ای قوم من! خدای یکتا را بپرستید، شما را جز او خدایی نیست؛ اوست که شما را از زمین آفرید و شما را به آبادکردن آن واداشت؛ پس، از او آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او باز گردید که پروردگار من نزدیک و پاسخ دهنده است)».
همانا خداوند آنان را برای زندگی بر روی زمین بیافرید و به آباد ساختن آن واداشت. به دیگر سخن، خداوند توانایی آبادانی و بهسازی زمین را به آنان عطا کرد و قوم ثمود نیز از رهگذر این توانایی، باغها و بوستانهایی فراوان پدید آوردند. از چشمه سارها و چاههای آب بهرهبرداری کردند و با وجود محصولات کشاورزی و باغی فراوان، در ناز و نعمت زیستند، بنابراین، صاحب و مالک اصلی این استعمار و آبادسازی، خداوند است و قوم ثمود تنها فاعل مادی و مستقیم آن بودند. عبارت قرآنی «هو أنشاکم من الارض و استعمرکم فیها» معنای صحیح استعمار را پیش روی ما مینهد.
استعمار صحیح، آبادسازی زمین و بهرهبرداری بهینه از منابع سرشار آن است و آدمی بدین وسیله به بالاترین سطح پیشرفت نایل میآید و همچنین سطح زندگی مادی خود را بهبود میبخشد. این موارد، جملگی، نمودار مقام خلافت اللهی انسان است. ولی استعمار به مفهوم غربی آن، حقیقتاً استعمار نیست؛ چه استعمار در معنای اصلی، آبادانی زمین است و مقصود اصلی آنهاو تأمین منافع و مصالح خود از رهگذر جذب و غارت این کشورها بوده و هست و این در واقع نه آبادسازی و «استعمار»، بلکه نابودسازی و «استدمار» است. کافران به «استدمار»زمین میپردازند و موءمنان نیککردار به «استعمار» آن.
خداوند متعال برای اثبات نبوت صالح(ع)، نشانهای روشن و معجزهای آشکار همراه او فرستاد تا به قومش ارائه دهد. این آیات روشن، ناقه (شترماده) ای بود منحصر به فرد و ویژگیهای ظاهری آن با دیگر ناقههای آن سرزمین تفاوت داشت. قرآن کریم در برخی آیات، پارهای از ویژگیهای این ناقه را بیان داشته است، اما درباره چگونگی آفرینش آن، - اگرچه در برخی گزارشهای آلوده به اسرائیلیات و خرافات، مطالبی به چشم میخورد - اطلاعاتی در اختیار ما نمیگذارد.
قرآن کریم، سخن صالح(ع) خطاب به قوم ثمود را درباره این ناقه چنین گزارش میکند: «قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم ءایة فذروها تاکل فیأرض الله ولا تمسوها بسوء فیأخذکم عذاب الیم10 ([ثمود] گفت: ای قوم من! خدای را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست؛ در حقیقت، برای شما از جانب پروردگارتان دلیلی آشکار آمده است. این ماده شتر خدا برای شماست که پدیدهای شگرف و نشانه [خداوندی] است. پس آن را [به حال خود[ واگذارید تا در زمین خدا بخورد و گزندی به او نرسانید تا [مبادا] شما را عذابی دردناک فرو گیرد.)»
این ناقه (شتر ماده)، دلیلی آشکار در جهت اثبات نبوت صالح(ع) برای قوم ثمود بود. این پدیده شگرف که دیگران از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان بودند، دلیل صداقت این پیامبر بود؛ چرا که خداوند متعال با این معجزه در حقیقت پیامبرش را تصدیق کرده است.
اضافه ناقه به خداوند و کاربرد عبارت «ناقةالله» از نوع اضافه تشریفی است که برای احترام و عزت بخشیدن به ناقهای که از دیگر شتران ممتاز بوده، به کار رفته است. این اضافه به معنای ملکیت نیست؛ چرا که هر آنچه در هستی است، ملک اوست.
یکی از ویژگیهای شگفتانگیز و معجزهسان این شتر ماده، آب نوشیدنش بود که در برخی از آیات قرآن به آن اشاره شده است.11
صالح(ع) آب را میان ثمودیان و ناقه قسمت کرده بود؛ بدین گونه که مقرر شد یک روز ثمودیان از آب استفاده کنند و روز دیگر آب را در اختیار ناقه بگذارند تا هرچه میخواهد بنوشد. او همچنین ثمودیان را هشدار داده بود که این ناقه را هرگز آسیب و گزندی نرسانند تا مبادا به عذاب الهی گرفتار آیند.
صالح(ع) دعوت خود را با فراخواندن قوم ثمود به توحید و یکتاپرستی و شریک قرادادن برای وی، آغاز کرد. او خطاب به قوم خود فرمود: «یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره12 (ای قوم من! الله را بپرستید. برای شما معبودی جز او نیست)». او به آنان یادآور شد که فرستادهای در خور اعتماد است و آنان را به پیروی از دستورات الهی و پرهیزکاری فرمان داد13 او همچنین فهماند که چشم داشت هیچ پاداشی از آنان ندارد، چرا که تنها تکلیفش را در راه دعوت آنان به یکتاپرستی انجام داده و مزد او را تنها خداوند میدهد.14
صالح(ع) از ثمودیان خواست که به ناقه خداوند به عنوان یک پدیه شگرف و معجزه الهی، با بصیرت بنگرند و از آزار رساندن به آن بپرهیزند.15 او یادآور شد که خداوند آنان را جانشینان قوم عاد قرار داده و با مسخر ساختن زمین برای آنان، نعمتهای بیشماری را در اختیارشان نهاده است و در برابر، از آنان خواست که نعمتهای الهی را سپاس گویند و از کفران نعمت و فسادانگیزی دوری جویند.16
پیامبر قوم ثمود همچنان که آنان را به پیروی خداوند و پرهیزکاری و گردن نهادن در برابر دستورات او به عنوان فرستاده خداوند فرمان میداد، در برابر، آنان را از سرسپردگی در برابر دستورات اسرافکاران، فسادانگیزان و ستمکاران بازداشت17.
ثمودیان، پیامبرشان صالح را به سحر و افسونزدگی18 و کذب و دروغگویی19 متهم کردند و به او گفتند که پیش از این ما به تو امیدها داشتیم20. ولی صالح(ع) خطاب کرد اگر او بر روش و منش آنان رفتار کند و خدای را نافرمانی کند، هیچ یک از آنان نمیتوانند در برابر خدا او را یاری رساند و تنها بر زیان او میافزایند21.
ثمودیان کافر به این هم بسنده نکردند و سران مستکبر قوم، به تشکیک در اعتقادات مستضعفانی که به صالح ایمان آورده بودند پرداختند ولی نمیدانستند که ایمان و یقین در دل و جان آنان نفوذ کرده است.22
رویارویی اصحاب حق و پیروان باطل در طول تاریخ و در همه زمانها و مکانها بوده است. اصحاب حق از یقین و ایمان و استواری و پیکار در راه عقیده برخوردار بودهاند و پیروان باطل به سبب عنادورزی و غرور و با بهرهگیری از وسایل و شیوههای گوناگون، حقیقت مداران را به سرپیچی از حق و حقیقت وا میداشتند و نتیجه آن پیدایش دو طریق حق و باطل در طول تاریخ است.
با همه تأکیدات و هشدارهای صالح(ع) در پاسداشت ناقه و آزارنرساندن به او قوم ثمود از این فرمان روی بر تافتند و سرانجام ناقه خداوند را کشتند؛ با این که از میان ثمودیان یک تن ناقه را پی کرد ولی قرآن کریم پیکردن ناقه را به همه آنان نسبت داده است23 چرا که همه آن کافران او را به این کار واداشتند24.
قرآن کریم، آن یک تن را که به این کردار پلید دست زد، اشقا (بدبختترین) قوم ثمود معرفی میکند25 و رسول خدا(ص) نیز در روایتی او را یکی از بزرگان و سران قوم ثمود میداند26. همچنین ضمن بیان همانندیهایی میان کشنده ناقه صالح و قاتل علی(ع)، خطاب به امیر موءمنان علی میفرماید: «ای علی! آیا تو را خبر دهم که بدبختترین مردان کیانند؟ یکی مرد سرخ چهره ثمود که ناقه صالح را پی کرد و دیگری مردی که محاسنت را از خون سرت خضاب میکند».27
البته در میان کافران قوم ثمود، نه گروه بودند که با یکدیگر هم سوگند شدند به صالح(ع) شبیخون بزنند و او و خانوادهاش را به قتل برسانند و در پایان نیز بگویند ما از کشتن صالح و خانوادهاش اطلاع نداریم؛ آنان نمیدانستند که خداوند نیرنگ آنان را میداند و سرانجام آنان را به هلاکت میرساند28 در روایت است که آنان برای شبیخون زدن به صالح(ع) در غاری پنهان شده بودند که خداوند مخفیگاهشان را بر سر آنان ویران ساخت و همگیشان را به هلاکت رساند.
پس از آن که ثمودیان کافر ناقه خداوند را پی کردند، صالح(ع) به آنان خبر داد که تنها تا سه روز دیگر از زندگی در دار دنیا برخوردار خواهند بود29 و چون هنگام عذاب فرا رسید، صالح و پیروان با ایمان نجات یافتند30 و چنان عذاب مرگباری بر ثمودیان فرود آمد که جملگی چون گیاهان خشکیده، خرد شدند31.
قرآن کریم از عذاب قوم ثمود با تعبیرهای «صیحه32»، «رجفة33 (لرزش زمین) و «صاعقه34(آذرخش)» یاد کرده است.
میان این تعبیرهای گوناگون هیچ گونه تضادی وجود ندارد؛ چرا که ممکن است به مراحل و درجات مختلف این عذاب مرگبار اشاره داشته باشد.
1 - ج1 - ص 388-387
2 - اعراف 74
3 - فجر / 9
4 - حجر/ 82-80
5 - اعراف / 74
6 - هود / 61
7 - حجر / 82
8 - شعراء / 149 - 146
9 - هود / 61
10 - اعراف / 73
11 - شعراء / 156 - 155 و قمر / 28-27
12 - هود / 61
13 - شعراء / 142-141
14 - شعراء / 145
15 - اعراف / 73
16 - اعراف / 74
17 - شعراء/ 152-150
18 - شعراء/ 153
19 - قمر / 25
20 - هود / 62
21 - هود / 63
22 - اعراف / 76-75
23 - اعراف / 77
24 - قمر / 29
25 - شمس / 12
26 - صحیح نجاری،
27 - مسند احمدبن حنبل،
28 - نمل / 51 - 48
29 - هود / 65
30 - هود / 66 و فصلت / 18
31 - قمر / 31
32 - هود / 67
33 - اعراف / 78
34 - ذاریات / 44